...


دلنوشته های من برای تنها عشق من عاطفه

سلام عزیزان

انگار همه چی داره درست میشه ،خداروشکر...

یادتونه بهتون گفتم میخوایم بریم خواستگاری

خب رفتیم دیگه!!!

قباله رو که درست کردیم (یعنی همون مهریه)!!!

رفتیم سراغ زمان عقد ،انگارم قسمت بوده بعد دهه فاطمیه باشه یعنی تقریبا بیستم یا بیست ویکم

آخر سرم مثل تموم خواستگاریها داماد نو یعنی من !!!

رفتم با عاطفه خانم صحبت کنم

وای خدا باورم نمیشد یعنی منو عاطفه باهم !.......ای خدا شکرت

من که دستوپامو گم کرده بودم برا همین گفتم شما سوال بپرسینو ...

دوستان ،خداروشکر اونشب به خیرو خوشی تموم شد

وهمش اثر دعاهای کسانی هست که واقعا هوامونو داشتن که اسماشونو میگم...

اول از همه مادرم و مادر عاطفه،بعد مهلقا خانم ،خواهر عاطفه،اعظم خانم ،عروس عموم،و آخرسرم سهیلا خانم ،آبجیه گل خوبم

از همگی خیلی خیلی ممنونم ،واقعا خدا خیرتون بده

دم همگی گرم .......

فعلا خدانگهدارتون...



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+نوشته شده در یک شنبه 10 اسفند 1393برچسب:خوشبختی یعنی این,ساعت18:43توسط سعید و عاطفه | |